فروغ فرخزاد نخستین رمانش را منتشر کرد! باور نمیکنید؟ چاره ای ندارید جز اینکه باور کنید چون قرار است کتابی به شما معرفی کنیم که فروخ فرخزاد روایتگر آن است! همان فروغ اصیل و دوست داشتنی.
همان فروغی که کاش نمونه هایش بیشتر و بیشتر میبود. زنی که در دل سختی ها و آتش خشم محیط اطرافش، با شعله عشق و شراره شعر پابرجا ماند و شیرین ترین خاطره ادبیات فارسی معاصر شد.
فروغ سمبل یک زن پیشرو در ادبیات است. عالی و درجه یک. شجاع و آگاه و بادانش و باهوش و البته آراسته و دوست داشتنی تا دلتان بخواهد. در بخش زن در ادبیات فارغ از هر گونه روایتگری ویژه فضای وب، میخواهیم با شما راحت و آسوده حرف بزنیم. الان هم اینقدر هیجان داریم که فکرش نمیتوانید بکنید.
رمان فروغ به نام «ترانه مرغ اسیر» طی یک هفته سه بار چاپ مجدد شده و نویسنده ایرانی الاصلش که ساکن آمریکاست هم از این امر متعجب شده است. جازمین دارزنیک خانم جوانی است که کتاب ترانه مرغ اسیر را بر اساس آثار فروغ، فیلم های کوتاهی که از او باقی مانده و نامه ها و شنیده هایش از معاصران فروغ و بازماندگان فروغ نوشته است.
این بار می خواهیم از رمانی بگویم که نویسنده ای خارجی به نام جازمین دارزینک به روایت از فروغ نوشته است. ما که با مفاخر فرهنگی مان قهریم و اهمیتی نمی دهیم. اما این خارجی ها انگار خیلی می فهمند. کاش از آنها یاد بگیریم. نمونه اینگونه اتفاقات هیجانانگیز را خیلی کم در ادبیات داستانی ایران دیدهایم.
شاید به همین خاطر دیگران آستین بالا میزنند و ستارگان پرفروغ ما را به داستان میکشند. چه توضیحی از این جذابتر که خبر بدهیم: به تازگی رمانی چاپ شده است که راوی آن «فروغ فرخزاد» است، و ما را با شوقها و یأسها و تمام عواطف زندگی کوتاه اما پرمایهاش همراه میکند.
فروغ فرخزاد و رمانی که با تازگی نوشته است
چه کسی است که بتواند جایگاه فروغ را در شکلگیری زن مدرن ایرانی امروزی نادیده بگیرد؟ و در این عصرهای خنک پاییزی، چه لذتی بالاتر از غرقشدن در زندگی و کلمات او. اینکه پشت پنجرهای بایستی و غرق در خیالات شوی و آن زنی را ببینی که با زنبیلی پر از بازار برمیگردد. یحیی را ببینی که دور میدان محمدیه میچرخد و فریاد میزند: هندوانه.
فروغ فرخزاد در این کتاب میگوید «رسیده بودم به جایی که دیگر درد و عذابی در آن نبود، جایی که جسارت مرزی نداشت، جایی که امید تا ابد در دلت میماند و رنگ نمیباخت» چقدر دل مان برای چنین زنانی تنگ میشود. زنی که میاندیشد و زنی که هم دوست دارد و عشق میورزد و هم دوستش دارند و هنوز هم که هنوز است به او عشق میورزند.
شعرهایش را سطر به سطر میخوانیم و در دل مان غبطه می خورریم و با خود میگوییم: کاش من این شعر را گفته بودم. کاش من این تجربه را داشتم و کاش هزار کاش دیگر و هزاران افسوس که کاش فروغ نمیرفت به این زودیها.
«ترانه مرغ اسیر/ جازمین دارزنیک/ ترجمه علی مجتهدزاده/ چاپ سوم، ١٣٩٧/ ٣۶٨ صفحه/ ٣٩٠٠٠ تومان/ بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه»